A last grad of high school ep 18


ss501_story

از زبان راوی:

حدود یک هفته گذشته بود از اون ماجرا و روز به روز کیانا بیشتر اذیت می شد و شایعات اذیتش میکردن که یک روز داشتن میرفتن کافه تریا که غذا بخورن تا این که وارد شدن 5 تا تخم مرغ خورد تو صورتاشونو و

خنده کله مدرسه رفت هوا...

اوا:بچه ها بی خیال شید راتونو برید...

الن:راست میگه بچه ها بریم...

همن دختره که اون روز کیانا رو مسخره کرده بود اومد جلو و گفت: چیه ؟ ترسیدید؟ اوه اشکال نداره شما ها یه مشت ادم بزدلید ...خوب چیکار میشه کرد....

مونا:بذار ببینم تو سر جم 154 سانت میشی کوتوله ؟

اوا:منم همین سوال رو دارم فکر نکنم سر جمع انقدر هم بشه... من فکر میکنم که اون به جای این که رشد کنه فقط یاد گرفته که چطوری شخصیتش رو بیاره پایین...

ارغوان به فارسی: چه رغت انگیز...

کیانا:بیاین بریم به همچین ادمای عقده ای ککاری نداشته باشید اینا یه مشت ادمین که تو خوابا نمی تونن مثل ما باشن...

دختره:چی؟

کیانا:همون که شنیدی...

دختره باشه بهت نشو میدن... و بعد یه لگد خیلی محکم به شکم کیانا زد که  باعث شد از درد کیانا روی زمین بیفته ...

اوا رفت سمت کیانا:اوا کیانا حالت خوبه؟

کیانا:فکر نکنم ای درد داره...

مونا:چه غلتی کردی؟

دختره:همون غلتی که تو کردی...

ارغوان : از ما چی می خواین که این همه بچه رو دور خودت جمع کردی بیان که ما رو اذیت کنن؟

دختره: می خوام که برید و از همه ی اعضا گروه دابل اس معذرت خواهی کنید...

اوا کیانا رو ول کرد و گفت: اگه نخوایم چی میشه؟

دختره:تا حده مرگ اذیتتون می کنیم...

الن:پس حاضریم که تا سر حده مرگ اذیت بشیم تا بریم از یه مشت ادم مغرور از خود راضی که فکر میکنن دنیا مال اوناست معذرت خواهی کنیم که یک دفعه یه دختره دیگه میزنه تو گوش الن...

الن: زورت همین قدر...حالا که انقدر دوستش دارین چرا نمیر ی که بهشوون اعتراف کنی؟

مونا:الن بسه اونا در حدی نیستن که ما باهاشون بحث کنیم... که یکدفعه یکی دست راستمونال  رو محکم کشید و انداختش رو زمین...

مونا: اه ...

همه رفتن سمت مونا...

مونا: اواحالت خوبه ؟

ارغوان با گریه:مونا حالت خوبه ؟ که همون لحظه موناا بی هوش شد...

کیانا: باید کمکش کنید شاید دوباره واسه دستش مشکلی پیش اومده باشه ...وتا خواست بلند شه یک دفعه یک درئ خیلی وحشنتناکی توی دنده هاش احساس کرد...

کیانا به سختی بلند شد ...عرق سردی رو پیشونیش بود ...

کیانا:الن میشه با من بیا ی که بریم کمک بگیریم؟

الن :باشه وبعد یه نگاه بد به اون جمعیت کرده با کیانا راه رفتن...کیانا خیلی درد داشت ولی خودش کنترل میکرد چون امکان داشت دوباره دست مونا در رفته باشه یا حتی شکسته باشه...

توی راه رو داشتن راه می رفتن که  دابل اس رو دیدن که داره از اونجا میاد ...

الن:کیانا بهشون محل نذار...

کیانا فقط سرشو به نشونه ی تایید نشون داد...داشتن راه میرفتن که یک دفعه درد خیلی بدی به د ئند های کیانا زد و کنار دیوار وایساد و روبه الن گفت:الن من حالم خوب نیست برو یکی رو برای کمک خبر کن ....

الن با ترس:باشه...

و بدون توجه به دابل اس رفت...جونگ مین که دید حال کیاناخوب نیست رفت طرفش...

جونگ مین:حالت خوبه ؟

کیانا با صدای لرزانش :به تو ربطی نداره...برو

جونگ مین به کیانا نگاه کرد نمی دونست چرا یک دفعه یه دلهره عجیبی گرفته و برای کیانا نگران شده...یه دسمال از تو یه کتش در اورد ...تا خواست عرق رو پیشونی کیانا رو پاک کنه کیانا دستش کنار زد...

جونگ مین:چیکار میکنی بذار بهت کمک کنم...

ارغوان:به کمک تو نیاز نیست و بعد رفت جلو رو به جونگمین و اونو با دستش هل داد عقب و با یه دستمال عرق کیانا رو پاک کرد...

یونگ سنگ:نیازی نیست بهش کمک کنی جونگ مین اونا ارزششو ندارن/....بعد از این حرف ارغوان بدجور عصبانی شد و رو به یونگ سنگ وایساد...

ارغوان باداد: اره ما ارزش ندارم...هیچ ارزشی نداری ما 5 ادم الافیم...شما ها فرشته اید شما ها بهترین ...شما تکددانه اید اگه نبودید که به خاطر شما یه مشت ادم نفهم نمی یومدن و مارو نمی زدن ...اره به خاطر شما ها الان مونا بی هوش شده و به دستش اسیب زرسیده به خاطر شما سمت ما تخم مرغ پرت کردن...همش به خاطر شما ...شما های از خود راضی...

هیونگ:گفتی با مونا چیکار کردن؟

ارغوان: کتکش زدن...چیه نکنه هس دلسوزیت گل کرده ولی ممنون میشم که به اون دلسوزی نکنی چون اون به .........خواست بقیه حرفش رو بزنه که هیونگ  مثل جت از اون جا دور شد تو همین لحظه کیاناهم غش کرد جونگ مین بدو بدو به سمت کیانا رفت و اونو گرفت تو دوتا دستش و با حالت دو بردش به در مانگاه مدرسه تو همین لحظه هیونگ هم رسید به جایی که مونا غش کرده بود و یک عالمه جمععیت اونجا وایسادن و بهشون می خندن...پ اوا که دیگه به هق هق افتاده بود سر مونارو تو بغلش گرفته بود که هیونگ اومد بالا یه سرش...

هیونگ:برو کنار...

مونا:نمی خوام دسنتتو به خواهرم نزن..

هیونگ به حرف اوا توجه ای نکرد و اون کنار زدومونا  رو بلند کرد و به سمت درمانگاه رفتن مونا هم پشت سرشون...که یکم جلو تر رفتن ارغوان دید که داره با دابل اس یه جا وایساده ودن...هیونگ به اونا توجهی نکرد وسریع رفت به درمانگاه...

اوابا گریه: ارغوان بدو بیا بریم...

ارغوان:باشه بریم...

بعد از این که هم کیانا و هم  مونا رو به درمانگاه رسوندن ... دکتر گفتش که هر دو رو باید به بیمارستان ببرن چون دست مونا دوباره در رفته و به احتمال زیاد دنده هاش هم شکسته...

توی بیمارستان:

اوا:اه خدا این 5باره که دستش در میره...

هیونگ:5 مین بار؟ مگه قبلا در رفته...

ارغوان با حالت دعوا :اگه اجازه بدین...

هیون:معذرت می خوایم اینا ب خاطر ما ...ببخشید...

الن:معذرت خواهی تو نه دنده های کیانا رو درسته میکنه نه دست اوا رو...از همون اول که دیدمتون می دونستم که برامون باعث بدبختید...هیون خواست جوابش بده کههمون موقع دکتر اومد...

دخترا همه به سمت دکتر حجوم اوردن...

مونا:اقای دکتر حلشون چطوره ؟

دکتر: خوبه ولی مونا تا 3 هفته نباید هیچ تحرکی کنه و کیانا شی هم حداقل 2 تا 3ماه طول میکشه تا حالش خوب بشه شکستگیش خیلی بد بود و حالا حالا ها نباید تحرک کنه...واوا می تونه مرخص شه ولی کیانا شی باید این هفته بیمارستان بمونه...

الن:ممنون...

دکتر:خواهش میکنم...

ارغوان و به اعضا دابل اس:لطفا برید...به اندازه کافی همتون برامون دردسر درست کردید لطفا برید دیگه خسته شدیم ...فقط برای چند ساعت دست از سرمون وردارید....

 


موفق باشید!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:,ساعت 21:36 توسط kiana| |


Power By: LoxBlog.Com